جدول جو
جدول جو

معنی سر بیمئن - جستجوی لغت در جدول جو

سر بیمئن
تاختن، هجوم آوردن، تجاوز کردن، متوجه شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِرر)
روستایی است به یمن. (آنندراج) (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
برانگیخته شدن، آماده شدن جهت جفت گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
تمام شدن زمان انجام کار، به پایان رسیدن، سر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ور آمدن خمیر، آماده شدن خمیر برای پخت
فرهنگ گویش مازندرانی
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شروع کردن، آغاز شدن، سرپوش برداشتن از چیزی، فرا گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
برتر بودن و برتری یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
آماده شدن، سرحال شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
غریدن جانور
فرهنگ گویش مازندرانی
خارج شدن، سر از خاک بیرون زدن جوانه ی گیاه، درآمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا گذاشتن، فراموش کردن، بار گذاشتن غذا، مازاد، پول مازاد.، مبالعه در بیان مطلب یا پیام، لاف و گزاف در بیان رویدادها
فرهنگ گویش مازندرانی
گفتگو و مجادله را دوباره آغاز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به ستوه آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در بیموئن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آمدن، فرود آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
غرش کردن جانور، غریدن، باد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به سر آمدن، به حریم دیگران تجاوز کردن، سرریز کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی